-----
این
معلممو خیلی دوست دارم مهرش از خیلی
وقته که
رو دلم نشسته،چند سال پیش یه روز ظهر
تو یه مغاز
بودم که معلمم اومد به مغاز
من خریدمو کرده بودم
و داشتم میرفتم بیرون،
اما زیاد دور
نشده بودم که صدای معلممو
شنیدم که از صاحب مغازه
پرسید که من سیگار خریدم یا نه؟
صاحب مغازه هم
گفت نه سیگار نخریده،
از سوالش خیلی
تعجب کردم اما روز چقدر
خوشحال شده بودم که
معلمم تا حد بهم اهمیت میده!
-من سیگار نمیکشم اما
نمیدونم چرا معلمم اون رو روز ظهر اون
سوال رو از مغازه دار پرسد شاید بخاطر این که تو مدرسه شلوغ
بودم!
کلمات کلیدی:
خودم بارها و بارها بخاطر قضاوت نابجای معلمان مجازات
شدم، بارها از ازشون سیلی خوردم،
تحقیرم کردند کتکم زدن..
درد سیلی صورتم را می سوزوند
اما بیشتر از اون قلبم رو می سوزوند،
خانوم معلم..
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا
...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد...
سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای
لرزان گفت :
بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک
خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟
هـــا؟!
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش
صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم
گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد...
اونوقت می شه برای
خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا
صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده
اگه
پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک
نکنم و
توش بنویسم... اونوقت قول می
دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . . .
-------
کلمات کلیدی: